ترجمه فارسی (ترجمه ماشینی)
ازت متنفرم.” لطفا مرا لمس کنید. “تو مرا بیمار می کنی.” مرا نزدیکتر نگه دار “من می خواهم از دست تو آزاد باشم.” من نمی توانم بدون تو زندگی کنم. قسمت بهم ریخته این است که او همه چیزهایی را که می گوید منظور می کند. جوانترین شاهزاده قبیله خود، سین، از زمان تولد با ولیعهد یک قبیله دیگر نامزد شده است. همه می گویند که او خیلی خوش شانس است که با یکی از محترم ترین و قدرتمندترین مردان روی زمین ازدواج کرده است، اما سین بهتر می داند. با تمام وجودش از او متنفر است. کسار حرامزاده ای سرد، بی توجه و سرسخت است که از تاکتیک های پنهانی برای رسیدن به اهدافش استفاده می کند و یا سین را نادیده می گیرد یا از همه چیز درباره او انتقاد می کند. سین نمی تواند او را تحمل کند و حاضر است هر کاری کند تا از ازدواج تعیین شده با مردی که از او متنفر است خارج شود. اما مرز بین تنفر شدید و اشتیاق میتواند بسیار نازک باشد، و به نظر میرسد که آزادی آنقدرها که زمانی به نظر میرسید جذاب نیست. آیا دلتنگی برای مردی که از آن متنفر هستید، مشکل است؟ آیا مریض است که بخواهی دست او روی تو باشد؟ سین می داند که این دیوانه است. او می داند که باید دیگر برنگردد. اما دانستن چیزی و انجام آن دو چیز متفاوت است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.