The term ‘brainwashing’ was first recorded in 1950, but it is an expression of a much older concept: the forcible and full-scale alteration of a person’s beliefs. Over the past 50 years the term has crept into popular culture, served as a topic for jokes, frightened the public in media headlines, and slandered innumerable people and institutions. It has also been the subject of learned discussion from many angles: history, sociology, psychology, psychotherapy, and marketing. Despite this variety, to date there has been one angle missing: any serious reference to real brains. Descriptions of how opinions can be changed, whether by persuasion, deceit, or force, have been almost entirely psychological.
ترجمه فارسی (ترجمه ماشینی)
اصطلاح «شستشوی مغزی» اولین بار در سال 1950 ثبت شد، اما بیان مفهومی بسیار قدیمی تر است: تغییر اجباری و تمام عیار در باورهای یک فرد. در طول 50 سال گذشته، این اصطلاح به فرهنگ عامه نفوذ کرده است، به عنوان موضوعی برای جوک ها استفاده می شود، مردم را در عناوین رسانه ها ترسانده و به افراد و مؤسسات بی شماری تهمت زده است. همچنین موضوع بحث آموخته شده از زوایای بسیاری بوده است: تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، روان درمانی و بازاریابی. با وجود این تنوع، تا به امروز یک زاویه وجود نداشته است: هرگونه اشاره جدی به مغزهای واقعی. توضیحاتی در مورد اینکه چگونه می توان عقاید را تغییر داد، خواه از طریق اقناع، فریب یا زور، تقریباً کاملاً روانی بوده است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.